✘ از زبان پرفسور سمیعی ✘
من در ایراטּ چیزهاے عجیبی دیدم ....!
ڪسی بوسـﮧ ے فرانسوی بلد نیست....!
اینجا مثل آلمان پل عشق ندارد......!
از رز هلندے هم خبری نیست.....!
اینجا عشق یعنی....!
به خاطر چشم هاے دوروبرت.....!
معشوقت را فقط از پشت گوشے بوسیده باشی........!
دوست داشتن یعنی ڪلاس گذاشتن براے همدیگر...!
مهربانے ات را می گذارند بـﮧ حساب آویزاטּ بودنت ..!
من در ایراטּ نتوانستم بـﮧ ڪسی بفهمانم دوست داشتن را بـﮧ حساب چیز دیگرے مگذار ...!
ایرانیاטּ جوانی نمی ڪنند پیر مرد و پیرزטּ هاے ڪم سن وسال بسیار دارند..!
ایرانیاטּ عشق را با ماشین و لباس خوب انتخاب می ڪنند نـﮧ با نیت خوب !
ایراטּ را دوست دارم،
امــــــــا ...
اینجا ادم همیشه دلگیر است...
به شغلی که دوست داشتم رسیدم اما انقدر استرس کاریم زیاده که هیچ لذتی نمی برم .. همیشه دنبال یه شغل خوب بودم همیشه فکر می کردم یه روزی بالاخره یه شغل خوب پیدا میکنم و یه زندگی آروم واسه خودم می سازم .. این سالها همیشه استرس داشتم مخصوصا این روزا . شاید زیادی به خودم سخت گرفتم شاید بیمارم . نمیدونم . اصلا دوست ندارم با مشتری سر و کله بزنم ، به مشتری آلرژی دارم . شاید راه حل یه برنامه ریزی خوب باشه اما اتفاقات پیش بینی نشده زیادی میوفته که باید واسشون آماده باشم . وقتی به اونهمه کار نیمه تموم فکر میکنم قلبم تند میزنه . راه حل چیه ؟ بیخیالی .. کاش میتونستم . باید از خدا کمک بخوام و تو ساعات کاری حد اکثر تلاشمو بکنم و نذارم کارام عقب بیوفته . کاش فصل سرما که میرسه فشار کاری کم بشه